جدول جو
جدول جو

معنی لخت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

لخت کردن
لباس های کسی را از تنش درآوردن، برهنه کردن، کنایه از غارت کردن اموال کسی
تصویری از لخت کردن
تصویر لخت کردن
فرهنگ فارسی عمید
لخت کردن
(سُ شُ دَ)
از جامه برآوردن. برهنه کردن.
- لخت کردن کاروان، ستدن دزد همه اموال آنان را به ستم. گرفتن قاطع طریق همه چیز کاروانی را تا جامه های تن او را. ربودن دزد جامه و کالای کاروان را
لغت نامه دهخدا
لخت کردن
برهنه کردن عریان ساختن، گرفتن دزد و رواهزن همه اموال و البسه کسی یا کاروانی را
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هُ سَ / سِ فَ کَ دَ)
له کردن. با دست فشار دادن میوه ای را تا له شود و آب افتد چون دانۀ انگوری. بسیار پختن موادی چون بادنجان و کدو و بامیه چنانکه به لزجی گراید
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ / کِ دَ)
محکم کردن. سفت کردن. زفت کردن:
چون بچۀ کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد موی و بیوکند موی زرد.
بوشکور.
، محکم بستن: چهارتن بودند از مهتران عجم... پیش پیغمبر علیه السلام آمدند بکمرهاء زرین میان سخت کرده. (مجمل التواریخ) ، مشکل ساختن:
بترس سخت ز سختی چو کار آسان شد
که چرخ زود کند سخت کار آسان را.
ناصرخسرو.
مکن خواجه بر خویشتن کار سخت
که بدخوی باشد نگونساربخت.
سعدی.
- دل سخت کردن، مصمم شدن. یکدل شدن. نامتزلزل بودن:
دل بر تمام توختن وام سخت کن
با این دو وام دار ترا کی رود دوام.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 260).
- سخت کردن در، بستن آن:
خود اندر پرستش گه آمد چوگرد
بزودی در آهنین سخت کرد.
فردوسی.
ز بیگانه ایوانش پردخت کرد
در کاخ شاهنشهی سخت کرد.
فردوسی.
چون رسولان و حاجب که با ایشان... آمده بودند اندر رفتند در سخت کردند و آن دیگران را اندر گذاشتند. (تاریخ سیستان). چون اندرون (هاشمیه) شدند جنازه بینداختند و در سخت بکردند و سلاحها از زیر جامه بیرون آوردند. (مجمل التواریخ). و عمرو بن لیث را به حجره ای بازداشته بود (معتضد خلیفه) و در سخت بکرده. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
هموار کردن. تسطیح. مسطح کردن، پر کردن. لبالب کردن. کامل کردن
لغت نامه دهخدا
سیلی زدن تپانچه زدن: ... آن بزرگ بخواب یکی از مریدان رفته که باباخاکی گرسنه است و میظید که مارا لت کند، زدن مهره در نرد وشطرنج مضروب کردن، یا لت کردن سویق. بهم زدن آرد آشوردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخت کردن
تصویر پخت کردن
پختن طبخ کردن (این نانوایی پخت نمی کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت کردن
تصویر تخت کردن
هموار و مسطح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیت کردن
تصویر لیت کردن
له کردن، بسیار پختن موادی چون بادنجان و کدو و بامیه و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخت کردن
تصویر پخت کردن
((پُ. کَ دَ))
پختن
فرهنگ فارسی معین
دشوار کردن، پیچیده کردن، مشکل کردن، صعب کردن
متضاد: آسان کردن، سهل کردن، محکم کردن، استوار کردن، سفت کردن، محکم بستن
متضاد: سست کردن، سست بستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هموار ساختن، مسطح کردن، تسطیح کردن، صاف کردن، هم سطح کردن، تراز کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
تصلّبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
Harden, Stiffen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
durcir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
sertleştirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
سخت کرنا , سخت کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
শক্ত করা , শক্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
ทำให้แข็ง , แข็ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
kuimarisha, kugandisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
להקשיח , להקשיח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
硬化する , 硬くする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
закалять , затвердеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
단단하게 만들다 , 굳히다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
mengeras, mengeraskan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
कड़ा करना , सख्त करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
endurecer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
indurire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
endurecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
使变硬 , 变硬
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
utwardzać, stwardnieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
загартовувати , затвердіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
verhärten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
verharden
دیکشنری فارسی به هلندی